سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دو نظر ، یک قضاوت (قسمت چهارم)

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب بهرامی سلام.

متاسفم که از ابتدا متوجه عرض بنده نشدید . بنا بر این متوقع هم نیستم که وقتی اولین نکته را متوجه نشدید آخرین نکته را ادراک فرموده باشید.

عرض اول بنده این بوده و هست که اگر قانون در هر امری حاکم نباشد موجب آنارشسیم می شود . آیا تجارب دقیق بشری شما این حقیقت را هم انکار می کند ؟!

ابتدا اجازه بدهید در این موضوع به تفاهم برسیم تا بعد دوباره برگردیم سر مطلب اصلی.

اما نکته دیگر این که در متن نگاشته حضرتتان تناقض و سفسفطه بیش از آن است که به شما اجازه بدهد دین و خصوصاً مبانی تشیع را به تناقض و تضاد متهم کنید . اولین و ساده ترین مغالطه و سفسطه حضرتتان همین است که مبحثی کاملا کانالیزه شده در حوزه روابط بین جنسی را با مسئله اجتماعی انقلاب ( که البته در جای خود قابل نقد و بررسی است ) خلط کرده اید و از این نتیجه گرفته اید که نباید روی مبانی نظری سخن گفت .
و نکته آخر این که به نظر می رسد چنان در چنگال پراگماتیسم و پوزیتیویسم تسخیر شده اید که فراموش کرده اید هر انگیزه عملی بر محور یک مبانی نظری می گردد و تا مبانی نظری آن تبیین نشود نوبت یه نقد حوزه عمل نمی رسد .

دوستانه توصیه می کنم با پرهیز از خلط مباحث و اهانت به باورهای دیگران چنان وارد گفتگو بشوید که از جایگاه علمی شما انتظار می رود .

موفق باشید .


» نظر

دو نظر ، یک قضاوت ( قسمت اول )

در سایت شبکه اجتماعی دانشگاهیان ایران ( دوره ) و در گروهی تحت عنوان ازدواج موقت به نوشته ای از دوست گرامی جناب آقای مسعود ملکی ( مدرس علم فیزیک ) برخوردم که موجب شد تا نوشته ای نسبتاً طولانی در نقد نگاشته ایشان شکل بگیرد . بد ندیدم که شرح آن نظر و این نقد را در معرض قضاوت شما دوستان بزرگوارم قرار دهم و از شما درخواست کنم تا با افزودن نظراتتان برادرتان را راهنمائی بفرمائید .

تذکر : به دلیل محدودیت ارسال متن ناچار  متن نگاشته  من در قسمت دوم و ذیل همین پست قابل مطالعه است .

--------------------------------------------------------------------

نوشته جناب ملکی

سلامی دوباره خدمت همه دوستان

همه این حرفها که در مورد سکس زده میشود یکسان است ولی حداقل سکسی که در کشورهای غربی انجام میشود فاقد هر گونه ریا کاری است و آنها هیچ ادعایی در مشروع و نامشروع بودن این کار ندارند ولی در دین اسلام همان کار را میخواهند به صورت شرعی به مردم ارائه دهند و با کلمات و الفاظ بازی میکنند به عقیده من چیزی که رابطه بین دختر و پسر را مشروع میکند عشق است نه صیغه ای که به زبان عربی خوانده میشود اگر بین دختر و پسر عشق واقعی وجود داشته باشد حتی اگر این عشق برای مدت کوتاهی بین آنها برقرار باشد رابطه آنها کاملا پاکیزه است در حالی که در اسلام اگر یک دختر از یک پسر متنفر باشد و به زور بر سر سفره عقد بنشیند به محض اینکه یک صیغه محرمیت بین آنها جاری شود رابطه آنها مشروع میشود حتی اگر آنها مجبور شوند تا آخر عمر همدیگر را تحمل کنند.

--------------------------------------------------------------------------------


» نظر

دو نظر ، یک قضاوت ( قسمت دوم )

پاسخ من :

بسم الله الرحمن الرحیم

دوست من سلام

وجود قانون ( گذشته از منشاء پیدایش وحیانی یا غیر وحیانی آن ) در هر امری از ضرورتهای عقلانی است . هیچ انسان عاقلی یافت نمی شود که به بی قانونی و آنارشیم تن بدهد و یا آن را مجاز بشمارد .
آنچه از آن با عنوان چند لفظ عربی یاد کردید در حقیقت قانون شرعی دین مبین اسلام است . اگر منظورتان از نقدی که داشته اید آزادی بی قید و شرط است آنوقت باید بپذیرید که لازمه سخنتان آنارشیسم جنسی و هرج و مرج اجتماعی است و اگر منظورتان چیزی غیر از این است باید کمی واضح تر توضیح می دادید .
عناوین حلال یا حرام که در فقه اسلامی رایج است در روح خود چیزی منحصر به اسلام نیست تا شما تصور کنید چند جمله عربی حلال را حرام می کند یا بالعکس. بلکه در تمام قوانین دنیا کاری که از راهکارهای مشخص آن قانون انجام می شود مجاز (حلال ) شمرده شده و اگر همان کار از طریق غیر قانونی به انجام رسد غیر مجاز ( حرام ) شمرده می شود .

حتی در همان غرب که بی بند و باری روابط اجتماعی اش فریاد دانشمندان دلسوز همان اجتماع را هم بر آورده است و شما آن را غیر ریاکارانه خوانده اید همه چیز به سادگی که شما گفته اید نیست . در آن فرهنگها نیز اگر شما خارج از چارچوبهای پذیرفته آنان ( فارغ از صحت یا سقم آنها ) به کاری دست بزنید - کاری مانند همین روابطی که فرمودید - خواهید دید که شما را مجرم تلقی می کنند و این یعنی این که آن عمل غیر مجاز بوده است .
پس این قانون است که کاری را مجاز و کاری را غیر مجاز می کند نه چند جمله فارسی یا عربی .آن الفاظ خودشان هیچ اعتباری ندارند بلکه از آن جهت که گویایی اجرای قانون اسلامی هستند که موجب حلال شدن (مجاز شدن) رابطه ای می شوند معتبر شناخته می شوند .

نکته دیگر این که چه کسی گفته است که اگر دو نفر را به زور عقد کردند دین رابطه آنها را حلال می شمارد ؟ شما از کجا و با چه علمی چنین افترایی را به قانون اسلام می بندید؟ جهت مزید اطلاعتان عرض می کنم اگر دختر و پسری به ازدواج با هم رضایت نداشته باشند عقد شرعی میانشان محقق نشده و آنها زن و شوهر نخواهند بود . بله اگر بعد از اجرای عقد به آن رضایت بدهند عقد صحیح است اما اگر رضایت ندهند هیچ کس حتی اولیاء دختر نمی توانند او را به ازدواج با کسی مجبور کنند .

اگر در جامعه مسلمین برخی تخلفها از آن نمونه که شما فرموده اید مشاهده می شود محصول جهالت ، تعصب و بی دینی ماست نه قانون اسلام . آیا شما می توانید قانون ثبت املاک را به اتهام این که در برخی معاملات ملک شخص را با زور از دستش در می آورند نا کارآمد بدانید ؟ قانون اسلام عقد را با رضایت زوجین صحیح می داند حالا اگر کسانی بدون رضایت آنها ، آنان را به عقد ازدواج مجبور می کنند این چه ارتباطی با قانون دارد ؟
اما عشقی که فرمودید معیار صحت ارتباط است . چه معیاری برای وجود آن عشق دارید ؟ چگونه می توانید معیاری کلیِ و جامع ارائه کنید که بر اساس آن بتوان جامعه ای را در خصوص این گونه روابط اداره کرد؟ با چه معیار سنجشی می توانید عشق را از هوس جدا کنید ؟

من منکر ضرورت وجود عشق در روابط زوجین نیستم و بلکه آن را لازم می دانم اما برادر من کمی فکر کنید ! عشق احساسی درونی است و رابطه رفتاری بیرونی ؛ چگونه می خواهید بفهمید که همه کسانی که روابطی را با دیگران برقرار می کنند بر معیار عشق عمل کرده اند ؟ اگر روزی دختری شکایت کند که من با عشق وارد رابطه با فلان آقا نشدم و آن آقا ادعا کند که دختر کاذب است چه معیاری می تواند حق را مشخص کند ؟ چگونه می توانید یکی را کاذب و دیگری را در ادعایش صادق بدانید ؟ آیا نمی شود ریاکارانه به عشق تظاهر کرد و بعد از کامجویی طرف رابطه را سر خورده و شکست خورده رها کرد ؟ آیا نمی بینید که چه بسیار با سوء استفاده از همین شعار زیبا جوانان و نوامیس من و تو را به مسلخ هلاکت برده اند و به هزاران هزار آلودگی جسمی و آسیب روانی مبتلا کرده اند ؟

و آخر این که کسانی که ولو از دور دستی بر آتش علوم فقهی دارند می دانند که غذا پختن ، شتشو کردن و سایر خدماتی که خانمها انجام می دهند ( نه فقط خانمهای مسلمان که همه خانمهای دنیا )در اسلام به عنوان وظیفه واجب آنها نیست . اگر آنان چنین وظایفی را به عهده می گیرند در حقیقت محبتی است که به خانواده خویش می کنند و بر تک تک افراد خانواده لازم است که کمک کار آنان و قدر دان محبتشان باشند . مشکل این جاست که ما با چیزی دشمنی می کنیم که آن را نمی شناسیم . به فرمایش امام علی(ع) : مردم دشمن نادانی های خویش اند .

و چه کسی گفته است زنی که در خارج خانه کار می کند لزوماً بهتر از بانویی است که در خانه مسئولیت امنیت و آسایش خانواده را بر دوش گرفته است ؟ نه در خانه ماندن نقیصه است و نه خارج از خانه بودن فضیلت ؛ هر چیز به جای خویش نیکوست . گاهی باید از خانه خارج شد و گاهی باید خانه را بر کار در محیط های اجتماعی ترجیح داد.

احتمالا نوشته مرا با دیده تآمل و بی طرفانه نخواهید خواند اما امیدوارم در این مورد اشتباه کنم . امیدوارم کمی انصاف به خرج بدهید و آنچنان که شایسته فردی با موقعیت علمی شماست ( مدرس فیزیک ) با آن مواجه شوید . البته اصرار و البته توقع هم ندارم که حرفهایم را بپذیرید اما از جایگاه علمی شما این توقع را دارم که در آن با دیده علم و تحقیق و عقل بیاندیشید.

موفق باشید .


» نظر

و دوباره زندگی ...

به یاری خداوند بزرگ پس از مدتها تعلیق داوطلبانه این وبلاگ می خواهم دوباره آن را غنی سازی کنم .

اگر خدای بزرگ یاری کند برنامه های خوبی برای حیات مجدد این وبلاگ دارم .

فقط این پست را نوشتم تا بگویم :

به یاری خدا دوباره و به زودی زندگی به صهبای اندیشه باز خواهد گشت .

انشاء الله ...


» نظر

از نقد تا تخریب (قسمت آخر )

7-     رعایت ادب علمی و اخلاقی نقد :

ارزش و کارآیی نقد سالم  به مثابه ارزش ، کارآیی و جان افزایی تیغ جراح حاذقی است که جز به مقدار نیاز و آن هم با انگیزه نجات جان بیمار و سلامت کلّیت اندامش نمی برد و  بدن او را مجروح نمی سازد . در مقابل نقدی که فاقد ادبیات و اخلاق عالمانه است به همان مقدار بی اعتبار و جانکاه است که تیغ تیز در کف زنگی مست .

حفظ ادب علمی و اخلاق نقد نه تنها موجب تسهیل پذیرش متن انتقادی مزبور می گردد بلکه شخصیت متعالی و مستحکم ناقد را نیز به نمایش می گذارد ؛ آن چه گفته شد لازمه هر متن ناقدانه ای است حال اگر ناقد خود را مسلمان و بویژه پیرو مکتب آموزشی قرآن و عترت بداند اضافه به آنچه گفتیم بایسته است که نسبت به حفظ دستورات اخلاقی اسلام  و انعکاس سیره عملی رحمت عالمیان (ص) و عترت طاهره (ع) دغدغه و دقتی ویژه داشته باشد .

‹‹ قولوا للنّاس حسناً ›› [1]  و  ‹‹ ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَن ›› [2]  دستوراتی قرآنیست که می باید در مجموعه گفتمانهای هر مسلمانی نصب العین قرار گیرد و قطعاً مقوله نقد از این کلّیت خارج نیست . مضاف بر آن که سیره عملی پیامبر بزرگوار و عترت طاهرینش نیز مربی بی نظیر  هر مسلمان عالمی است .

دوری از ناسزا گویی و اتهام زدن به افراد و یا درشت گویی و تند و تلخ زبانی از آموزه های بارز اسلام است که لازم است منتقد هر متنی آنها را از نظر دور ندارد . جالب آنجاست که در این ادب تفاوتی میان انسانها نیست تا جائی که خدای متعالی انبیاء برگزیده اش موسی و هارون (ع) را در گفتگو با فرعون جائر زمانشان (که مدعی ربوبیت کبرا بود) به رعایت این ادب دستور می دهد ‹‹ فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى ›› [3]  و وجود مبارک علی بن ابیطالب (ع) به صراحت در جنگ صفین دوستان و یارانش را از ناسزا گویی حتا به معاویه و یاران او بر حذر می دارد و به سوی نقد عالمانه رفتار و اقوال و برخورد شایسته رهنمون می گردد . ‹‹ إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ ›› [4]

 

8-     تقویت روح جمع گرایی فکری :

برخی از ناقدین در متون نقادانه خود می کوشند تا به هر صورت ممکن طرف نقد را به بهانه خطاهایی که در اندیشه او سراغ میگیرند در سوی دیگری از جبهه خودی قرار دهند یا به تعبیر دیگر صف خود را از او جدا کنند و ترجیح می هند تا بواسطه خطاهای اندیشه اش به هیچ عنوان با او در یک سمت و جبهه قرار نگیرند . این سازکار موجب می شود تا هر صاحب اندیشه ای که توسط اینگونه منتقدان به نقد کشیده می شود در همان وهله اول خصم فکری تلقی شود و  با حذف شدن از جرگه دوستان در ردیف دگر اندیشان قرار گیرد و به این ترتیب دایره دوستان روز به روز تنگ تر و دایره غیر دوستان با هر نقدی وسیعتر گردد .

سیره پسندیده عالمان متخلق و حکیمان متأله بر سازکار  دیگری استوار بوده و هست . آنان می کوشند تا ضمن نقد قسمتهایی از اندیشه طرف مقابل ،تا جائی که ممکن است آراء او را به آراء خود نزدیک کرده و منظور او را به قول حق متمایل سازند . با چنین سیره ای نه تنها تیغ حذف را تا سر حدّ امکان به سوی دیگری می نهند بلکه با ارجاع اختلافات به نقاط اتحاد و اصلاح کژی ها به سوی اندیشه ای متین و مبرهن در برابر کسانی که بواسطه سوء برداشتشان می کوشند تا با سلاح حذف، دانشمندی صاحب سخن را از جرگه نیک اندیشان جدا کنند چونان سدّی مقاوم ایستادگی می کنند .

نوشته های نقادانه حکیم بی بدیل و مفسر خبیر و عارف با بصیرت ملا صدرای شیرازی ( قدس الله نفسه ) بر حکمت مشائی یا حکمت اشراقی و تلاشی که تا حد ممکن برای نزدیک کردن آراء متناقض آنان به قول مختار خویش به خرج می دهد نمونه ای از این روش و خلق پسندیده است که از روحیه جمع گرایی عرفانی روح بلندش ریشه می گیرد .

از دیگر آثاری که در زمان معاصر ما می تواند نمونه روشنی بر این سیره حسنه باشد می توان به نقد عالمانه و دقیق مرحوم شهید آیة الله دکتر سید محمد بهشتی (قدس الله نفسه ) بر نظریه خاتمیت مرحوم دکتر شریعتی در کتاب ( شریعتی جستجو گری در مسیر شدن ) اشاره کرد . در فصول مختلف این کتاب ارزشمند خواننده به هر دو نگاه که از سوی دو دانشمند دینی در خصوص نقد یک نظریه ارائه می شود اشراف پیدا می کند و به روشنی می بیند که ثمره نگاه اول ( اتهام ارتداد ) و ثمره نگاه دوم ( همسویی با کلام قرآن و عترت و علماء شیعه ) است ؛ و به حق که  این دو نگاه چه ثمرات علمی و عملی متفاوتی دارد !

-------------------------------------------------------------

در پایان این سلسله مطالب از حوصله شما خوانندگان محترم که تا انتهای این مطالب با برادرتان همراه بوده و با ارائه دیدگاه های خویش یاریم نمودید بی نهایت سپاسگذارم و امید وارم این سلسله مختصر توانسته باشد کمکی هر چند ناچیز به فرهنگ نقد و روشن شدن فاصله آن با مقوله تخریت کرده باشد . تخریبی که امروزه به نام نقد در انواع گفتمانهای علمی – اجتماعی و سیاسی جامعه ما رواج یافته و متاسفانه آینده بسیار تاریکی را فراروی حوزه اندیشه جامعه اسلامیمان قرار می دهد .

از درگاه احدیت برای نفس ظلوم خویش و نفوس نقّیه شما بزرگواران و جمیع کسانی که دستی در حوزه نقد و قلم دارند تأدب روز افزون به آداب الهی و بصیرتی نافذ و قلبی عاشق و سینه ای وسیع را مسئلت دارم .




[1] سوره بقره ، آیه 83

 [2] سوره نحل ، آیه 125

[3]  سوره طاها ، آیه 44

[4] نهج‏البلاغة ، ص323 ،کلام  206


» نظر

از نقد تا تخریب (قسمت سوم)

6-      نقد اندیشه به جای نقد اندیشمند :

در برخی از متون انتقادی آفتی بزرگ به چشم می خورد که موجب کم بها شدن گفتمان نقد بلکه در برخی موارد بی ارزش شدن آن می شود و آن انصراف نقد از  اندیشه به اندیشمند است . نقد اندیشمند در جایی که ناظر به تطورات شخصیت فکری و حقوقی اوست نقد اندیشه محسوب می شود اما آنجا که از شکل بررسی و تحلیل اندیشه ها به سوی نقد شخص او منصرف می شود غالباً به حبّ و بغض ها آلوده می گردد و سلامت نقد را به مخاطره می کشاند .

در این زمینه فرمایش شریف امیر بیان علی (ع) که ( لا تنظر إلى من قال و انظر إلى ما قال ) [1] چراغ راه ناقد صاحب بصیرت است چرا که نظر کردن به گوینده یا اندیشمندی که در صدد بررسی اندیشه اش هستیم هماوره ما را در یکی از دو معضل مجذوب شدن یا مطرود کردن کل اندیشه قرار می دهد . چنانچه صاحب آن اندیشه و گفتار از اشخاص محبوب و مورد احترام ما باشد این امکان وجود دارد که تحت تأثیر همان جذبه از تحلیل عمیق آراء او به دور مانیم و بسا که نکاتی را که در آراء او شایسته نقد است از نظر دور داریم. اما اگر آن شخصیت از کسانی باشد که مورد ارادت ما نیست و به هر دلیلی نسبت به او بی میل هستیم  یا در موضعی مخالف او قرار داریم این آفت به نوعی دیگر دامن ما را خواهد گرفت چرا که ممکن است تحت تأثیر همان احساس برخی از ابعاد صحیح اندیشه او را نیز به غلط تفسیر کنیم و بر اساس همین تفسیر و تفهیم اشتباه، نقد خود را متوجه همان بخش سازیم و بدینسان از نقد کارساز و کارآمد آن اندیشه به دور مانیم .

دیگر اینکه مخاطبِ متفکر نقدِ ما ، هنگامی که تیغ نقد ما را متوجه فرد اندیشمند و نه اندیشه آن فرد می بیند در خود آگاه یا ناخود آگاه خود نسبت به پذیرش اندیشه نقادانه ما موضع سستی خواهد گرفت و آن را نه نقدی علمی و عالمانه که جدلی شخصی خواهد انگاشت که بیش از آنکه بر مبانی سالم علمی و عقلی استوار باشد بر بستری از مهر ورزی یا کینه ورزی شکل گرفته است و به همین سبب تلاش ما از نظر او فاقد ارزش لازم شناخته خواهد شد .

در مواردی که اندیشمند مفروض ما در مبنای اندیشه مطرح شده اش علاوه بر غرض علمی از انگیزه های عملی نیز  برخوردار است راه صحیح آن است که به جای حمله به انگیزه اش ، آن انگیزه را به اندیشه او ارجاع داده و با نقد مبنای اندیشه اش انگیزه ناصحیح او را نیز باطل کنیم . شیوه نقد اندیشه علمی خوارج که با انگیزه عملی آنان همراه بود در بیان نورانی امیر المؤمنین علی (ع) و سازکار ارجاع انگیزه باطل آنان به اندیشه آفل شان و آنگاه ابطال آن اندیشه مشئوم نمونه روشنی از چگونگی نقدی سالم و عالمانه است .

( کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر ) [2] .




[1] غررالحکم  ،ص 438

[2] نهج‏البلاغة ،ص 82 ، خطبه 40


» نظر

از نقد تا تخریب (قسمت دوم )

در قسمت قبلی به دو مطلب از بایسته های نقد اشاره شد و اینک به موارد دیگری اشاره خواهم کرد : 

3-       جامع نگری در فضای پیدایش اندیشه :

در تحلیل هر اندیشه ای و برای فهم صحیح یا نقد درست آن ، توجه به مقدمات و مقارنات زمانی ، مکانی و فرهنگی طرح آن اندیشه از ضروری ترین آداب و بایسته های فهم و نقد است . چه بسا اندیشه ای در شرایط زمانی و مکانی مخصوص و برای پاسخ گویی به نیازهای فرهنگی و اجتماعی شرایط خاصی ظهور کند که بی توجه به آنها نه بتوان آن را درست فهم کرد و نه نقد . به تعبیر دیگر برخی از افکار و اندیشه ها بیش از آن که ناظر به تولید یک دیدگاه مبنایی و ثابت باشند متوجه پاسخ دادن به پرسشهایی هستند که در شرایط ویژه ای برای اندیشمندان یا عموم انسانهای آن جامعه به وجود می آیند و ذهن نظریه پرداز نیز به همین دلیل مشحون از مقتضیات همان شرایط است . این اندیشه ها زمان دارند و با تغییر شرایط زمانی یا مکانی به طور کلّی منسوخ می شوند یا تنها برخی از قسمتهای آن مفید باقی می ماند . اگر آن اندیشه را با در نظر گرفتن تمام آنچه گفته شد بررسی کنیم خواهیم توانست مقصود نویسنده را به روشنی دریابیم و  اگر بنای نقد آن اندیشه را هم داشته باشیم نوک پیکان نقد را به سوی مبانی آن اندیشه جهت دهیم نه برگ و باری که یا منسوخ شده اند و یا چندان اهمیتی ندارند .

از سوی دیگر ممکن است اندیشه ای که در فضای فکری و فرهنگی ما ناشایسته و مردود تلقی می شود نتیجه منطقی شرایط زمانی و مکانی فضای پیدایشش باشد یا حتی در آن شرایط خاص از کار آیی و مطلوبیت هم برخوردار باشد به شکلی که اگر آن اندیشه را در همان فضا ارزیابی کنیم بیشتر به صحت مقرون باشد تا خطا . اندیشه هایی مانند اندیشه فمینسم که محصول طبیعی تضادهای آشکار میان آموزه های مذاهب محرّف یا ابداعی با فطرت بشر و نگرش فرهنگی ، اجتماعی و مذهبی به زنان در شرایط زمانی و فرهنگی خاصی در مغرب زمین است از همین دست به شمار می آید . چنین باوری اگر چه در مغرب زمین ضروری و کارآمد تلقی شود اما ناسازگاری و ناکار آمدی آن در فضای اسلامی و ایرانی بلکه بیگانگی اساسی و مبنایی آن با زمینه های فرهنگی و فکری آموزه های قرآن و عترت با اندک تأمل و بررسی صحیح در مبانی آن اندیشه از سویی و شرایط خواستگاه های فکری و مذهبی اش از طرف دیگر و مطالعه آموزه های ناب قرآن و عترت از سوی سوم روشن می شود.

کسی که چنین اندیشه ای را در بستری متفاوت از خواستگاه خودش مطرح کند بی آنکه تفاوتهای اساسی این دو بستر را به روشنی شناخته باشد تحقیقاً به خطا رفته است و نیز محقق نقادی که می خواهد آن را به نقد بنشیند اگر از زمینه های اساسی که سبب پیدایش موضوع است غفلت کند و آن را صرفا در فضای فکری خویش به نقد بکشد مسلمّاً زحمت خویش را زیاد می سازد و در نشان دادن نقاط ضعف و قوت آن به زیاده گویی یا نارسا گویی مبتلا خواهد شد  و در نتیجه نقدی بی حاصل خواهد داشت که تنها شمایلش به نقد می ماند نه محتوای آن .

4-       پرهیز از غرض ورزی :

دخالت اغراض ، تعصب ها و انگیزه های گوناگون و غیر علمی در گفتمان نقد از آفات ویرانگر آن و ابزار شکل گیری جریان تخریب است . این اغراض و انگیزه ها گاهی معلول حبّ و بغض ها و گاهی مولود ذهنهای اسیر است . ذهن هایی که در آموخته های خود جمود کرده و هیچ سخنی که با آن همسو نباشد را بی دلیل و صرفاً به خاطر عدم همسویی با خود بر نمی تابند تا چه رسد که اندیشه ای تازه ،بنای به هم ریختن بنیان باوری دیر پا را نیز داشته باشد و یا اگر بنای ناسازگاری ندارد سازگار نیز محسوب نگردد.

بدتر از همه جائی است که به این آفات رنگی کاذب از قداست زده شود . اینجاست که ناقد به جای انصاف به خرج دادن و همه جانبه نگریستن و تحلیل دقیق و عالمانه و در نتیجه ارائه نقدی روشنگر و گره گشا با شمیشیری از جنس تفسیق و تکفیر به جان متن و ماتن افتاده و نه تخریب که تقتیل می کند .

علامه خبیر و مفسر کبیر مرحوم ملا محسن فیض کاشانی (رض) در صفحه 478 جلداول کتاب قیّم ( علم الیقین ) در بیان موانع تحصیل علم سخنی اندیشمندانه دارد که نقل تفصیلی آن از حوصله این مقاله خارج است . ایشان از افکار و اندیشه های نهادینه شده ذهن انسان که محصول تلقینات دوران کودکی فکر اوست و نیز باور هایی که در گذشته از منابعی به دست آورده که به صحت آنها حسن ظن داشته و بر همین اساس آنها را تلقی به قبول کرده است ، به عنوان موانعی بر سر راه کسب علوم و معارف تازه یاد می کند که موجب حق گریزی می گردد و آنها را به مثابه پرده ای می داند که به روی آینه انداخته باشند .

بنا بر این اهتراز از هر گونه غرض ورزی و دوری کردن از انگیزه های غیر علمی در فهم و نقد مطالب دیگر از جمله بایسته های جدائی ناپذیر گفتمان نقد است .

سیره علمی و عملی معصومین (ع) و شاگردان راستین شان مبّین جهت گیری صحیح نقد و دوری از غرض های مختلف و انگیزه های متفاوت است . مناظرات علمی امیر المؤمنین علی (ع) ، خطبه غرای فدکیه فاطمه زهرا (س) ، محاجّه های عالمانه امام صادق (ع)، امام رضا (ع) ، امام جواد (ع) و سایر ائمه هدایت و تقوی الگوهایی بی بدیل اند که باید سرلوحه معتقدین به قرآن و عترت قرار گیرند.

5-       تلاش برای داشتن فهمی روشن از اندیشه مورد نقد :

آیا می شود اندیشه ای را بی آنکه درست درک کرد به نقد نشست ؟ آیا چنین نقدی از ارزش علمی برخوردار خواهد بود ؟ آنان که به جای تلاش برای فهمی روشن از پدیده های مختلف علمی ، اجتماعی و یا حتی سیاسی، بی مهابا آنها را به نقد می نشینند و می کوشند تا به خیال خویش نادرستی هایش را آشکار کنند سر از وادی ظلمت خیز و تعصب برانگیز تخریب در نخواهند آورد ؟

بی شک کسی که اندیشه ای را ( خواه با افکار و باور هایش موافق باشد یا مخالف ) درست فهم نکند نخواهد توانست نقد ارزشمندی از آن ارائه نماید و به همین دلیل اگر به درهّ تخریب نیز سقوط نکند قطعا از گلستان نقد نیز سر در نخواهد آورد .

در هر اندیشه و بیانی و نیز در سخنان یا مکتوبات و حتی رفتارهای هر اندیشوری محکمات و متشابهاتی وجود دارد که ارجاع متشابهات به محکمات آن برای دستیابی به فهمی روشن از مقصود ناب آن اندیشه یا سخن ضروری است . دقت عالمانه و تلاش برای فهم روشن مقصود و غایت هر اندیشه ای و نیز درک تلازمات مختلف آن کمک خواهد کرد تا به محکمات آن راه پیدا کنیم و بتوانیم متشابهاتش را شناسایی کرده و به محکماتش ارجاء دهیم تا بدین سان از بد فهمی و رهزنی متشابهات به دور مانیم و بدینوسیله خویش را از در افتادن به خطاهای فاحش در نقد مقصودی که به خوبی ، مقصودش را در نیافته ایم مصون بداریم .

... ادامه دارد


» نظر

از نقد تا تخریب ( قسمت اول )

بسم الله الرحمن الرحیم

گفتمان نقد همواره برای اهالی میدان علم و اندیشه مغتنم است چرا که موجب تقویت نقاط قوت و جبران نقاط ضعف و در نتیجه بالندگی فکر خواهد شد اما آلوده شدن این گفتمان به بی انصافی ها ، بد فهمی ها ، لجاجت ها، دشمنی ها و احیانا غرض ورزیهای مختلف موجب از بین رفتن محصول نقد سالم  و درافتادن مسئله انتقاد به دره تخریب و تحقیر می گردد .

آثار ویرانگر گفتمان تخریب بیش از آنکه متوجه متن یا شخص مورد نقد شود متوجه شخص منتقد یا به تعبیر بهتر شخصیت تخرب کننده می شود . آن هنگام که ادبیات تخریب جایگزین گفتمان نقد می شود برآیندی جز دشمنی و لجاجت ندارد و محصولش جز تیرگی فضای اندیشه و آشفتگی میدان عمل نخواهد بود .

( فرض می گیریم که می خواهیم نوشته ای را به نقد بکشیم ) برای آنکه وجه تمایز این دو گفتمان بیشتر مشخص شود شرح کوتاهی بر بایسته های گفتمان نقد ارائه می کنم :

1-       سلامت قصد و نیت :

حتی اگر معتقد نباشیم که همه کارها باید برای خداوند و به قصد تقرب به آن ذات مبارک صورت گیرد بهتر است نیت و قصدمان را در انتقاد از کسی یا چیزی مورد پالایش قرار دهیم . هر گونه مقصودی غیر علمی و ناخالص در گفتمان نقد موجب می شود حرکت در مسیر سلامت اندیشه را از دست داده و وارد فضای کینه ورزی ، لجاجت و تخریب شویم .

اغراض گوناگون سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و یا حتا شخصی راهزنان اندیشه منتقد اند . آنکه به نقد دیگری می پردازد تا فزونی دانش خود یا ناچیزی اندوخته های علمی طرف مقابلش را به رخ بکشد ، موجب زمین گیر شدن طرف مقابلش و یا کوبیدن فکر و شخصیت او گردد بیش از آن که نقد کند به جدل و نزاع کشیده می شود و البته روشن است که میان دشمنی و تخریب با نقد فاصله ای طولانی وجود دارد .

مقصد و مقصود ما در گفتمان نقد زمین گیر کردن یا منکوب کردن طرف مورد نیست بلکه می کوشیم تا با فهم صحیح از اندیشه ارائه شده به اصلاح آن بپردازیم و خطاهای احتمالی را با اندیشه ای صحیح و مستدل اصلاح سازیم . چنین مقصود و نیّتی سبب می شود تا به دام دشمنی و جهالت ناشی از آن در نیفتاده و گفتمان نقد را بی ثمر نسازیم .

2-       مطالعه موضوع مورد نقد :

شرط اول در مطالعه آنچه می خواهیم به نقد آن بپردازیم  خالی کردن ذهن از نگاه انتقادی به موضوع مورد نظر است . اگر از اول با نگاه نقادانه به مطالعه موضوع بپردازید هرگز نخواهید توانست نظر نویسنده یا مطلب مورد نظرتان را درست دریابید چرا که ذهن شما دنبال درک روشنی از منظور نویسنده نیست بلکه به دنبال نقاط ضعفی می گردد که بتواند آنها را به چالش بکشد  آنگاه ممکن است مطالبی را به نقد بکشید که اساسا درست فهم نکرده اید و ناگفته پیداست که چنین انتقادی به مثابه خراشیدن چهره علمی و شخصیت دانشی خود شماست .

سعی کنید مانند خواننده ای خالی الذهن با مطلب مورد نظر مواجه شوید  و به جای اینکه سعی کنید تا اشکالات مطلبی را که به نظرتان می رسد جستجو کنید به دنبال فهم روشنی از آنچه ارائه شده است باشید . اندیشه ارائه شده و شرایط زمانی و مکانی آن را در نظر بگیرید و  با هم بررسی کنید و پس از دقت نظر در منظور نویسنده و ارجاع متشابهات اندیشه او به محکماتی که در همان متن یا متون دیگر ارائه کرده است شما با فضائی روشن رو به رو خواهید بود که هم نقاط قوت اندیشه نویسنده را در پیش چشمانتان برجسته می کند و هم خواهید توانست با استدلالهای روشن و منطقی تان ضعفهای احتمالی و خطاهای ممکن را تصحیح نمائید .

ادامه دارد  ...


» نظر

مکتب تفکیک

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مبارزه با اندیشه های عقلانی و نگرشهای عرفانی چیزی نیست که تازگی داشته باشد . از سالهای دور تا کنون همواره عده ای از دانشمندان اسلامی با دغدغه حفظ دین و پاسداری از حریم معارف اسلامی و به قصد تقرب به خدای متعال و گاهی هم با نام چنین انگیز هایی شمشیر آخته خویش را به سوی حکما و عرفا کشیده اند و گاه نیز در این مبارزه به زعم خویش پیروز بوده اند .

فریاد های جگر سوز شیخ الرئیس بو علی سینا ( قدس سره ) از تهمت بی دینی و تکفیر ، نعش پر افتخار شیخ شهید شهاب الدین سهروردی ( رضوان الله علیه ) بر سر دار  جهل و تعصب و آوارگی ، در به دری ، تبعید و تکفیر مرحوم ملا صدرای شیرازی ( طیب الله رمسه ) که به حق صدر المتألهین نامیده شد شاهد عمق این مبارزه و شهید تیغ تیز کسانی است که دین را جدای از عرفان و فلسفه اسلامی می دانستند و باور داشتند و می خواستند ؛ و صد البته آنچه  از این شمشیر عقل و عشق ستیز بر سر عرفا رفته که خود داستان جانسوز دیگری است .

در میان کسانی که چنین مبارزه ای را در عصر ما در دستور کارشان قرار داده بودند و تا کنون نیز همچنان در دستور کار خود دارند بزرگان مکتب تفکیک اند . اینان گر چه امروزه خصوصا پس از ظهور دانشمندان سترگی در عرصه فلسفه و عرفان اسلامی چون حضرت امام راحل ( قدس الله نفسه الزکیة ) و علامه طباطبائی ( افاض الله علیه من برکاته ) به وضوح دم از کفر علمای فیلسوف و عارف نمی زنند اما همچنان نقطه محوری حملات آنان همان است که بود . در مورد تشریح و تعریف آموزه های این مکتب به همین مقدار بسنده می کنم که معتقدان به آن چنین می اندیشند که اندیشه های فلسفی و عرفانی نمی تواند مبیّن آموزه های اسلامی باشد و نباید باور های به دست آمده از طریق فلسفه و عرفان را اندیشه اسلامی تلقی کرد .

کتابهای متفاوتی و مختلفی در دفاع از این اندیشه یا در ردّ آن نوشته شده است . اما کتابی که جامع نظرات اندیشمندان آن مکتب و تحلیل و نقد راء آنان باشد کمتر نوشته شده بود . اخیراً بوستان کتاب قم به نتشار کتابی در همین زمینه پرداخته است که می تواند قابل استفاده باشد .

گر چه در مقدمه کتاب نویسنده از شیوه عالمانه نقد بیرون رفته و با انگیزه خاص خود بنیانگذاران این مکتب را هدف قرار داده اما در نقل ، تحلیل و نقد آموزه های مکتب تفکیک چندان راه غیر علمی نپیموده است . کتاب مزبور در شش فصل معرفت شناسی ، هستی شناسی ، خدا شناسی ، جهان شناسی ، معرفت شناسی ، معرفت نفس و معاد شناسی به بررسی و نقد افکار و آموزه های این مکتب پرداخته است .

امیدوارم این کتاب برای دوستانی که علاقه مند هستند در این زمینه اطلاعاتی به دست آورند مفید باشد .

 

book


» نظر

باز هم حجاب !

چند روز پیش گذرم به نمایشگاه کریمه که در حرم کریمه اهل بیت ، فاطمه معصومه (س) برگزار شده بود افتاد. در گوشه ای از نمایشگاه و در غرفه آسیب شناسی زیارت تصاویری که برخی از آنها با کاغذ پوستی پوشیده شده بودند نظرم را جلب کرد .برخی تصاویر مربوط به حرکتهای عامیانه و بی اساسی بود که به نام اظهار اردات یا توسل و ... در بین دوستان اهل بیت به غلط رایج شده و برخی هم مربوط بود به جریان حجاب . من هم معتقدم که باید آداب حضور در حرم مطهر و مکانهای محترم را پاس داشت و تا جائی که مقدوره اجازه نداد که آن محیط ها با جلوه های محسوسی از ساده انگاری دستورات دینی از کارکرد خودش خارج بشه و به جای آنکه محلی برای درک عظمت ربوبیت خدا و ذل عبودیت بندگانش باشه تبدیل به چیز دیگری بشه . از این جهت هم با اصل اون غرفه موافقم و تلاش پدید آورندگانش را ستایش می کنم .

 

نمایشگاه کریمه

 

مسئله حجاب در اون غرفه به عنوان پر رنگ ترین جلوه آسیب شناسی زیارت مطرح شده بود و شاید به جرأت بتوانم بگم 80% از تصاویر، مربوط به این مسئله بود. همین تأکید موجب شد تا دوباره به فکر فرو برم و از خودم بپرسم چرا بی حجابی یا بد حجابی ؟ انتقاد به جاست اما چرا اینجوری ؟! چرا وقتی می خواهیم با این مشکل فردی و اجتماعی روبرو بشیم فقط با کلماتی نظیر آنچه در عکسها می بینید حرف می زنیم و آدمها خصوصا جوانها و نوجوانها را متهم به بی مبالاتی و بعضا بی دینی می کنیم ؟ آیا فقط مردم مقصرند ؟! آیا ما ، جامعه معتقد و متدینمون ، سیستم تبلیغات دینی مون ، رسانه های جمعی مون، مساجدمون ، مدارسمون ، دانشگاه ها و حوزه هامون به وظیفه تربیتی  خودشون در مورد حجاب عمل کرده اند ؟

 

نمایشگاه کریمه

من معتقدم و شدیدا هم معتقدم نه !

بیشترین فراوانی بدحجابی یا بی حجابی مربوط به کسانی است که تقریبا بین سنین 14 تا 35 سال هستند . خوب یا بد ، خوشمون بیاد یا نیاد باید بپذیریم که بخش عمده ای از این گروه کسانی هستند که بیشترین ایام عمرشون را در سیستم های آموزشی ، تربیتی و اطلاع رسانی دوران انقلاب سپری کرده اند. نا آگاهی یا آگاهی از مسائل دینی ، بی انگیزگی یا انگیزمند بودن آنان نسبت به رعایت قوانین اسلامی اگر نه در تمامیت خویش در بخش اعظمی از آن به کاستی ها بلکه بی توجهی ها و سهل انگاری های آموزشی و پرورشی ما بر می گردد . بیاین از خودمون و از همه مسئولین فرهنگی جامعه اسلامی مون بپرسیم در طول سالهایی که از ایام دفاع مقدس میگذره درباره ترویج فرهنگ حجاب چه کار کردیم ؟ چند ساعت برنامه رادیو تلوزیونی درست ، نه شعاری و دستوری برای ترویج فرهنگ حجاب ساختیم ؟ چند فیلمنامه و نمایشنامه داریم که به روشن کردن دلایل ضرورت و بایستگی حجاب پرداخته باشه؟ ارشاد عریض و طویل ما در تمامی دوره ها ( که تحت تصدی گروه های مختلف اعم از اصول گرا و دوم خردادی و چپ و راست بود ) از چند کارگردان ، فیلمنامه نویس ، آهنگساز و ... حمایت ویژه کرد تا در مسیر ترویج اندیشه حجاب برنامه سازی کند ؟ در متون درسی دبستان تا دانشگاه چند متن به درد بخور و کاربردی درباره توجیه ضرورت حجاب گنجانیده شده ؟ چند نفر طراح لباس متعهد به اندیشه اسلامی بار آورده ایم که در برابر دنیای هزار رنگ مد اروپا و آمریکا لباسی مناسب فرهنگ و شخصیت اسلامی و ایرانی جوانان ما طراحی کنند ؟ و اگر طراحی کردند چقدر حمایتشان کردیم ؟  اگر احیانا حرفی هم با نسل جوان جامعه در این بین زده شده چقدر مطابق با فطرت آدمها بوده و با چه زبانی گفته شده ؟ باز هم بپرسم ؟!!!

این هرگز کافی نیست که بد حجابی یا بی حجابی را به گردن تبلیغات استکبار جهانی بیندازیم و گرایش غریزی آدمها را بهانه شانه خالی کردن از بار مسئولیت خودمون قرار بدهیم . من نمی گویم دشمنان فرهنگ اسلامی بیکار نشسته اند اما آیا این همه گستردگی تأثیر محصول فعالیتهای آنهاست و قدرت فوق العاده آنها توانسته تمام تلاشهای ما را در این زمینه خنثی کند؟ اگر اینطور باشه که باید به دشمن آفرین گفت و به حال خودمون تأسف خورد . اما من اینطور فکر نمی کنم .من فکر می کنم ما هیچ چاره ای جز پذیرفتن کمی ها و کاستی های خودمان نداریم و به همین میزان هم معتقدم جلوی ضرر را از هر کجا بگیریم منفعته.

به نظر من سامان دهی امر حجاب برنامه ای منسجم ، همه جانبه و کارشناسی شده می خواهد که می باید فارغ از سیاسی بازی و صرفا به عنوان یک امر فرهنگی ملی به آن پرداخت . به عنوان مرکز ثقل این برنامه بایسته است که خودمون رو روی مراکز آموزش عمومی و مهمتر از همه روی نهاد آموزش و پرورش متمرکز کنیم . چرا که درصد مخاطب این نهاد از تمام مراکز آموزشی دیگر بیشتر است و عملا ما یک فرصت 13 ساله داریم که از بهترین سالها، روزها و ساعات یک فرد تشکیل شده است . اگر مسئولین محترم فرهنگی در سطوح کلان با استفاده از متخصصین کارآمد و متعهد برنامه ای مناسب برای آموزش معارف اسلامی تدارک ببینند ( باز هم تأکید می کنم ، نه آنچنان که الان هست ، بدین پایه شعاری و خسته کننده و ناکارآمد ) و سعی کنند با توجه به روانشناسی رشد و توان علمی – فکری مخاطبان گوناگون در مقاطع مختلف تحصیلی آن برنامه را کاربردی کنند می شود به حل این مشکل در نسل آینده امید داشت و گرنه با دستور العمل و بخشنامه و قانون نمی شود کسی را به رعایت دستورات دین معتقد کرد .

از سوی دیگر رسانه ها نیز در برنامه ای هماهنگ می بایست به اندیشه عمومی درباره چالشهایی که فراروی مسئله حجاب وجود دارد پاسخی قانع کننده بدهد و نیز با استفاده از روشهای آموزش غیر مستقیم مانند تأتر ، سریال ، فیلمهای سینمائی ، موسیقی های مناسب و ... و با زدودن زنگارهای تعصب از سویی و لاابالی گری از سویی دیگر چهره حقیقی و قرآنی حجاب را برای همگان بازنمائی کند . آنچه امروزه در اغلب نمایشهای تلوزیونی و سینمائی مشاهده می شود جریانی است به شکلی غیر مستقیم که محجب بودن ( خصوصا چادری بودن ) را نشانه بی سوادی ، عقب افتادگی و املیسم فرهنگی نشان می دهد و گرایش به حجابهای شاید نه چندان حجاب را لازمه فرهیختگی ، امروزین و روشنفکر بودن ، تحصیل کرده گی و تشخص اجتماعی .

آیا با چنین اوضاعی منصفانه است که از جوانان و نوجوانان جامعه مان متوقع باشیم این همه تعارض میان حرف و عمل را نادیده بیانگارند و بی توجه به آنچه مستقیم یا غیر مستقیم توسط رسانه ها و اجتماع از آنان خواسته می شود راهی صحیح را انتخاب کنند ؟ با کدام ابزار انتخاب ؟

باور کنید نسلی مظلومتر از نسل جوانان امروزمان نمی شناسم !

مطلب کوتاهی هم در نقد روش برخوردهایمان با این مسئله در سرای اندیشه نوشته ام که شما را به مطالعه آن نیز دعوت می کنم .


» نظر
<      1   2   3      >